کد مطلب:117177 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:390

معرفی گمراهان زیانکار











امام (ع) پس از بیان اینكه مردم به وسیله ی پیامبر به راهی روشن كه همان صراط مستقیم است دعوت شده اند. بازماندگان از صراط مستقیم و پیروان هوی و هوس و مریدان شیطان و طاغوتها را مردمی گمراه و زیانكار می شناسد. چرا كه در اندیشه ی امام هرگاه انسانی بر اثر كژاندیشی و سركشی به نعمت هدایت خدای جل شانه هدایت نشود و پیروی از پیامبر اكرم (ص) را كه فرستاده ی خداست گردن ننهد، گام به راه ضلالت و تیره بختی و خسران نهاده است. چنین كسی كه از هدایت خدا بهره مند نمی شود، دیگر به هیچ موعظه و پندی راه به سرمنزل مقصودنخوهد برد و فرجامی تلخ فرارو ی او و در انتظار روی است. در این حال زیان و نقصان از همه سوی او را در خود می بلعد و در نهایت به چنان تیره بختی و شقاوتی دچار می شود، كه بر اثر نادانی و گمراهی و كفر، زشت را زیبا و معروف را منكر می شناسد. و این خود نهایت گمراهی و غایت خسران و زیانكاریست، كه انسان قدرت شناخت حق از باطل، صواب از خلاف و نور از ظلمت را از كف بدهد. و زشتی ها و پلیدیها و گمراهی ها در نظرش جایگزین خوبی ها، طهارت ها و هدایت ها شود. در توصیف چنین گمراهان زیانكاری علی (ع) می فرماید:

«كسی از شنیدن آن- دعوت- كر نمی ماند، مگر آن كه گوش دل او ناشنوا باشد و هیچ كس از آن- دعوت- دیده نمی بندد، مگر آن كس كه چشم دل او كور باشد. و هر كس را كه خدای به گرفتاری و آزمایش در كارها سود

[صفحه 135]

نرسانیده و از موعظه و پند سود نبرده است، او را از پیش روی كاستی و زیان برسد، تا اینكه- بر اثر گمراهی- منكر را معروف و معروف را منكر شناسد.»

علامه حاج میرزا حبیب الله خوئی، شارح نهج البلاغه ذیل این بخش از سخنان امام (ع) می نویسد:

ثم انه (ع) نبه علی بطلان العمل بالرای و المقاییس و نهی عن متابعه البدع فقال: (و اعلموا عبادالله ان المومن یستحل العام ما استحل عاما اول و یحرم العام ما حرم عاما اول) یعنی ان المومن اذا ثبت عنده سابقا حلیه شی ء بالكتاب او السنه و حكم بحلیته عن نص فیحكم بحلیته الان. و لا ینقض الحكم الثابت بالنص برایه و اجتهاده و كذلك اذا ثبت عنده سابقا حرمه شی ء بهما و حكم بحرمته عن دلیل فیحكم بحرمته الان. و لا یخالف الحكم الثابت و لایتعدی عنه بالرای و القیاس و هكذا سایر الاحكام الشرعیه.و[1].

«امام (ع) سپس هشدار داده است، به اینكه عمل مومن بر اثر متابعت از رای و قیاس باطل است. و از پیروی كردن از بدعتها، یاران خود را نهی كرده و فرموده: (و اعلموا عبادالله ان المومن یستحل العام ما استحل عاما اول و.....) یعنی اینكه هرگاه مومن در سال گذشته به حلال بودن چیزی از روی كتاب خدا و سنت پیامبر اكرم (ص) و به حكم نص باور و ایمان داشت، اكنون هم همان اعتقاد را دارد و درباره ی آن به مانند گذشته حكم می دهد. و هرگز حكم ثابت دین را كه نص آن را بیان

[صفحه 136]

كرده، به رای و اجتهاد خود نقض نمی كند. و همچنین اگر برای او در سال گذشته حرمت چیزی ثابت شده است و به حرمت آن حكم كرده است، امسال هم به حرمت آن حكم می دهد. و نسبت به حكم ثابت دینی تجاوز و مخالفت نمی كند و رای و قیاس خود را در آن دخالت نمی دهد. و درباره ی دیگر احكام شرعی نیز به همین گونه عمل می كند.»

علامه ی خویی ضمن شرح مبسوطی كه در ذیل گفتار امام علی (ع) آورده، نمونه هایی از بدعتهای رایج در زمان خلفاء را نقل می كند، كه از نقل آن به دلایلی خودداری می كنم، تا آنجا كه در پایان بحث خود اینگونه نتیجه گیری می كند كه:

.... فیكون المعنی ان ماهیه الحلال و الحرام و حقیقتهما اذا الحلال المعهود الثابت من الشریعه، ای الذی یجوز تناوله و الحرام المعهود الثابت منها ای الذی لایجوز ارتكابه هو منحصر فیما احله الله سبحانه و حرمه و افصح حلیته و حرمته فی كتابه الكریم و لسان نبیه الحكیم. فغیر ذلك مما احله الناس وحرموه لیس حلالا و لا حراما، اذ حلال محمد (ص) حلال الی یوم القیامه. و حرامه حرام الی یوم القیامه كما یدل علیه ما رواه فی الكافی عن زراره قال: سالت عن اباعبدالله عن الحلال و الحرام فقال (ع):

حلال محمد حلال ابدا الی یوم القیامه و حرام محمد حرام ابدا الی یوم القیامه لایكون غیره و لایجی غیره[2].

«.... پس معنای حلال و حرام و ماهیت و حقیقت آنها اینست كه، حلال

[صفحه 137]

معهود و ثابت در شرع، همانست كه خوردن آن مجاز است و حرام معهود و ثابت در شرع همانست كه ارتكاب و عمل به آن اجازه داده نشده است و این منحصر است به آنچه كه خدا حلال و یا حرام كرده است. و به حلال و یا حرام بودن آنها خداوند در قرآن كریم و بر زبان پیامبر حكیم خود تصریح فرموده است. و غیر از آنچه بیان شد، هر چه را كه مردم حلال و یا حرام معرفی كنند، حلال و حرام نیست. زیرا كه حلال محمد (ص) حلال است تا روز قیامت و حرام وی حرام است، تا روز قیامت. بدانگونه كه روایت نقل شده از زراره در كتاب كافی به آن دلالت دارد. زراره گفت از اباعبدالله (ع) راجع به حلال و حرام پرسیدم، آن حضرت فرمود:

حلال محمد (ص) برای همیشه حلال است تا روز قیامت و حرام محمد (ص) برای همیشه حرام است تا روز قیامت.»

و لما بین انحصار الحلال و الحرام فیما احله الله سبحانه و حرمه اردفه بقوله (فقد جربتم الامور و ضرستموها) ای احكمتموها بالتجربه و الممارسه و ظهر لكم جیدها من ردیها و حقها من باطلها. (و وعظتم بمن كان قبلكم) ای وعظكم الله سبحانه فی كتابه بالامم الماضیه و بما جری منه فی حق المومنین منهم من الجزاء الجمیل و ما جری فی حق العاصین منهم من العذاب الوبیل. (و ضربت الامثال لكم) فی القرآن الحكیم، الكثیره الموضحه للحق من الباطل و الفارقه بینهما، (ودعیتم الی الامر الواضح) ای الی امر الدین و الاسلام الذی اوضحه كتاب الله و سنه رسوله حق الوضوح و لم یبق علیه ستره و لا حجاب.[3].

[صفحه 138]

«و هنگامی كه امام علی (ع) آشكار ساخت كه بیان حلال و حرام فقط حق خداست و حلال و حرام در همان مواردیست كه خدای سبحان بیان فرموده، سخن خود را با این گ فتار ادامه داده است (فقد جربتم الامور و ضرستموها) پس به تحقیق كه شما كارها را در سایه ی تجربه و تكرار و پی گیری محكم و استوار كردید. و در نتیجه كارهای خوب و بد و حق و باطل برای شما آشكار شد. (و وعظتم بمن كان قبلكم) یعنی اینكه خدای متعال شما را در كتاب خود با بیان سرگذشت امتهای گذشته و آنچه كه از پاداش نیك به مومنان آنها رسیده و آنچه كه از عذاب دردناك در حق گناهكاران و سركشان آنها رسیده، پند داده است. (و ضربت لكم الامثال) و در قرآن كریم مثالهای روشن و فراوانی برای شما بیان كرده است، تا حق و باطل و تفاوت میان آنها را بشناسید. (ودعیتم الی الامر الواضح) و شما را به سوی كاری روشن، یعنی به سوی اسلام، كه آن را كتاب خدا و سنت پیامبر توضیح داده، دعوت كرده است. خدای در كتاب و سنت پیامبرش آن چنان اسلام را معرفی فرموده كه دیگر بر چهره ی اسلام پرده و پوششی از ابهام نیست.»

(فلا یصم عن ذلك الا اصم و لا یعمی عنه الا اعمی و من لم ینفعه الله بالبلاء و.....[4].

پس از امر روشن و موعظه های ذكر شده كسی غافل نمی شود، مگر آن كس كه ناشنوا باشد و یا انسان غافلی كه در نهایت بی خبری و غفلت باشد. و كسی از راه خدا گمراه و بی اطلاع نمی ماند، مگر آن كس كه در ضلالت و گمراهی و نادانی شدید و فراوانی گرفتار باشد. و هر كس كه از سختی ها و ناگواریهای

[صفحه 139]

آزمایشی زندگی، كه از سوی خدا به او می رسد و دستاوردهای خود كه حاصل از زوال كارها و شدت سختی های دنیاست، بهره مند نمی شود، از پند و موعظه نیز بهره ای نخواهد برد. چرا كه تاثیر گرفتاری و تجربه ها در نفس انسان، قوی تر و شدیدتر از نصیحت و موعظه است. زیرا موعظه فرد را متوجه خطرات پنهان و غایب می كند، در حالی كه گرفتاری ها و تجربه های زندگی برای انسان قابل حس و لمس می باشد. و كسی را كه واقعیت های سخت و نیرومند سود نبخشد، بی گمان پند و موعظه كه در مرتبه ای ضعیف تر است، مفید نخواهد بود. و زیان و كاستی فراروی و در انتظار او می باشد.

و المقصود من هذه الجملات تنبیه المخاطبین علی انهم بعد ما حصل لهم هذه الامور اعنی تجربه الامور و احكامها و الموعظه و ضرب الامثال الظاهره و الدعوه الامر الواضح، یحق لهم ان یعرفوا احكام الشریعه حق المعرفه و ان یمیزوا بین البدعات و السنن. اذ تلك الامور معده لحصول المعرفه و لوضوح الفرق بین البدعه و السنه و بین المجعوله و الحقیقه.[5].

«و هدف از این گفتار آگاهی دادن به شنوندگانست، به اینكه بعد از فراهم آمدن این امور، یعنی تجربه ی كارها و استوار ساختن آنها و پند و اندرز و بیان مثالهای روشن و خواندن مردم به سوی امری آشكار، شایسته است كه ایشان فرامین شرعی را آن چنانكه شایسته است بشناسند. و میان بدعتها و سنت خدای فرق بگذارند. زیرا همه ی آنچه بیان شد، برای فراهم آمدن معرفت و آشكار شدن فرق میان بدعت و سنت و

[صفحه 140]

حكم حقیقی و مجهول است.»

فان الناس رجلان: متبع شرعه و مبتدع بدعه، لیس معه من الله برهان سنه و لا ضیاء حجه و ان الله سبحانه لم یعظ احدا بمثل هذا القرآن...

«پس به درستی كه مردم دو گروه می باشند: گروه اول، كسی كه پیرو شریعت و دین است. و گروه دیگر كسی كه ایجاد بدعت می كند. چنین كسی (شخص بدعت گذار) نه از سوی خدا و آیات كتاب او برهانی دارد و نه از سنت پیامبر اكرم (ص) دلیل روشنی در درست دارد. و همانا خدای سبحان هیچ كس را بمانند این قرآن پند نداده است».

پیشوای پرهیزگاران و امام جهادگران راه خدا در ادامه ی گفتار خویش مردم را به دو گروه متمایز و قابل شناخت عینی تقسیم می فرماید. نخست كسانی كه با تمام وجود به خدای یكتا و پیامبر او و قرآن ایمان آورده اند. و در حركت به پایگاه قرب حق تعالی هرگز از صراط مستقیم حق و منهج ایمان و اخلاص پای فراتر نمی گذارند. و در سیر به سوی خدا از خود اراده و ارائه طریقی اظهار نمی كنند. چرا كه ایشان اراده و اندیشه و قلب خویش را همراه با تمامی وجود تسلیم اراده حق تعالی و مشیت هدایت كبریائی او كرده اند. و در دوران ناپایدار عمر همصدا با قرآن می گویند:

قل ان صلاتی و نسكی و محیای و مماتی للله رب العالمین[6].

«بگو- ای پیامبر- همانا نماز و طاعت و زندگی و مرگ من، همه برای خدا

[صفحه 141]

كه پروردگار جهانیانست، می باشد».

و دیگر افرادی هستند كه از گذرگاه خودكامگی و خودبینی به منظور ارضاء هوسهای نفسانی و مطرح ساختن خود در جامعه، در دین خدا بدعت ایجاد می كنند. اینان تیره بختانی هستند، كه به فرموده ی امام علی (ع) در رابطه با بدعتی كه ایجاد كرده اند، هیچگونه دلیلی از قرآن و سنت پیامبر ندارند. و با تكیه به اندیشه ی محدود و عقل ناقص و شناخت بسیار اندك خویش با استفاده ی از قیاس:- كه در حوزه ی مسایل دینی هرگز راه ندارد- اظهار نظر كرده و در دین خدای متعال بدعت ایجاد می كنند. این نابخردان كژاندیش نه تنها از هدایت الهی محروم می باشند، بلكه موجبات گمراهی و انحراف دیگر بندگان خدای را فراهم می آورند. و ناگفته روشن است كه چنین كسانی مورد نفرین خدا و پیامبر و فرشتگان او خواهند بود.

امام علی (ع) برای محكوم كردن قطعی و نهایی اینان و اندیشه های خرافی ایشان در نهایت روشنی و با كمال قاطعیت می فرماید:

«بدعت گذار برهانی از كتاب خدا و دلیلی از سنت پیامبر اكرم (ص) ندارد و خدای هیچ كس را به جامعیت مواعظ قرآن، پند و موعظه نفرموده است».

این كلام روشن امام در حقیقت خط بطلان بر همه ی اندیشه های انحرافی و بدعتهای پدید آمده می كشد، باشدكه در گستره ی تاریخ كسی را زهره ی گستاخی به حریم قرآن و سنت پیامبر اكرم (ص) از گذرگاه ایجاد بدعت در دین نباشد.

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه خود در شرح این فراز از گفتار امام علیه السلام می نویسد:

ثم قسم الناس الی رجلین: اما متبع طریقه و منهاجا، او مبتدع

[صفحه 142]

مالا یعرف و لیس بیده حجه، فالاول المحق و الثانی المبطل.[7].

«سپس مردم را به دو گروه تقسیم می كند: یكی آنكه پیرو راه و روش دین است. و دیگری بدعت گذاریست كه نسبت به آنچه می گوید، آگاهی و شناخت ندارد. و هیچ دلیل و برهانی بر اثبات گفته هایش در دست وی نیست. بنابراین گروه نخست بر حق و گروه دوم بر باطل پای می فشارد».

علامه ی محقق حاج میرزا حبیب الله خوئی در شرح كلام امام علیه السلام چنین می نویسد:

ثم فرع علی ما ذكر انقسام الناس الی قسمین فقال علیه السلام: (فان الناس رجلان متبع شرعه) ای متشرع آخذ بشرایع الدین و سالك لمنهاج الشرع المبین و هو العامل بكتاب الله سبحانه و سنته و المقتبس من نورهما و المنتفع بما فیهما من النصایح و المواعظ و الامثال المضروبه و هو من الذین قال الله فیهم «و تلك الامثال نضر بها للناس و ما یعقلها الا العالمون».

«آنگاه امام (ع) برآنچه كه بیان فرموده است، تقسیم بندی مردم را اضافه می كند، و ایشان را به دو دسته تقسیم می فرماید:(به درستی كه مردم دو دسته اند، یكی آنكه پیرو شریعت الهی است) یعنی كسی كه احكام دینی را پذیرفته است و به راه روشن دین حركت می كند. و او كسی است كه به كتاب و سنت خدای متعال روشنی می گیرد و از آن دو بهره مند می شود. و از همه ی پندها و موعظه ها و مثالهایی كه در كتاب خدا و سنت او بیان شده

[صفحه 143]

برخوردار می شود. و او از شمار كسانی است كه خدا درباره ی آنان فرمود:

و این مثالها را برای مردم می آوریم و حقیقت آنها را جز دانشمندان و آگاه مردان، خرد نمی ورزند».

(و متبدع بدعه) و هو الذی لم ینتفع بهما بل نبذا احكامهما و رائه و اتبع هویه و عمل بآرائه و مقایسه فاعمی الله قلبه عن معرفه الحق و اصمه عن استماعه كما قال: صم بكم عمی فهم لایرجعون.

(لیس معه من الله برهان سنه و لا ضیاء حجه) ای لیس له فیما احدثه من البدعه دلیل علیه من سنته و لا حجه بینه واضحه من الكتاب الكریم تنجیه لوضوحها و ضیائها من ظلمه الجهل و الضلال.

قال ابوشیبه الخراسانی: سمعت اباعبدالله (ع) یقول: ان اصحاب المقاییس طلبوا العلم بالمقاییس فلم تزدهم المقاییس من الحق الا بعدا و ان دین الله لایصاب بالعقول، رواه فی الكافی.

و فیه ایضا عن محمد بن ابی عبدالله رفعه عن یونس بن عبدالرحمان قال:

قلت لابی الحسن الاول (ع): بما اوحد الله عزوجل؟ فقال: یا یونس لاتكونن مبتدعا، من نظر برایه هلك و من ترك اهل بیت نبیه (ص) ضل و من ترك كتاب الله و قول نبیه كفر.[8].

«(و دیگر آن كسی كه ایجاد بدعت می كند) و او كسی است كه از كتاب خدا و سنت الهی بهره مند نمی شود، بلكه احكام آن دو را به پشت سر افكنده و از هوی

[صفحه 144]

نفس خود پیروی می كند و به رای و قیاس خویش رفتار می كند. پس خدای او را از شناخت حق كور و از شنیدن آن كر می سازد. چنانكه حق تعالی فرمود:

«.... اینان كر و گنگ و كورند و توان بازگشت ندارند».

(با كسی كه بدعت ایجاد می كند هیچ دلیلی از سنت و حجت روشنی از قرآن همراه نیست) یا اینكه برای بدعت آفرین دلیلی از سنت خدا و حجتی از كتاب كریم (قرآن) نیست، تا در پرتو روشنی و آشكاری آن دلیل، از تاریكی جهل و گمراهی نجات پیدا كند.

در كتاب كافی از ابوشیبه خراسانی روایت شده كه گفت:

از اباعبدالله علیه السلام شنیدم كه می فرمود: به درستی كه اهل قیاس علم و دانش را به وسیله قیاس طلب كردند، در حالی كه قیاسها چیزی از حق به ایشان نیفرزود، جز دوری از حقیقت. و همانا كه دین خدای تعالی به قدرت عقول قابل درك نیست.(یعنی تنها با اتكاء به تجزیه و تحلیل عقلانی امكان دریافت حقایق دینی فراهم نمی شود) و همچنین در كتاب كافی محمد بن ابی عبدالله در حدیثی مرفعوع از یونس بن عبدالرحمان روایت می كند كه گفت: به ابوالحسن اول (ع) گفتم: توحید خدای عزوجل به چه چیز فراهم می شود؟ آن حضرت فرمود:

ای یونس! در دین خدا ایجاد بدعت مكن، چرا كه هر كس- در دین خدا- به رای خود عمل كرد. هلاك و نابود شد و هر كس كه خاندان عصمت و طهارت از اهل بیت پیامبر خود را رها كرد، گمراه شد، كسی كه كتاب خدا و گفتار پیامبر او را واگذار كرد، كافر شد».

فانه حبل الله المتین و سببه الامین و فیه ربیع القلب و ینابیع العلم و ما لقلب جلاء غیره، مع انه قد ذهب المتذكرون و بقی

[صفحه 145]

الناسون او المتناسون، فاذا رایتم خیرا فاعینوا علیه و اذا رایتم شرا فاذهبوا عنه، فان رسول الله (ص) كان یقول: یابن آدم اعمل الخیر ودع الشر، فاذا انت جواد قاصد.[9].

«به درستی كه قرآن ریسمان استوار الهی و رشته ی محكم و قابل اطمینان اوست. و در قرآن بهار دل و چشمه های علم وجود دارد. و برای قلب انسان صیقلی جز قرآن نیست. به درستی كه یادآوران قرآن به وسیله ی او رفتند، (یعنی با استمداد از قرآن و عمل به آن به سوی خدا رفتند) و فراموش كاران و متظاهرین به فراموشی- قرآن- باقی مانده اند. (كنایه از اینكه آنهایی كه قرآن را فراموش كرده اند و یا تظاهر به فراموشی می كنند از رسیدن به خدای متعال بازمانده اند) پس هرگاه امر خیرامشاهده كردید، آن را یاری دهید و هنگامی كه كار شری را دیدید از آن دوری كنید. به درستی كه پیامبر خدا (ص) می فرمود:

ای فرزند آدم! در كار نیك بكوش و زشتی و بدی را واگذار، در اینصورت تو خوش رفتار بر صراط مستقیم می باشی.

زبان گویا به حقایق امام علی (ع) در این بخش از گفتار خود دوباره چنانكه پیش از این در آغاز خطبه بیان شد، به تجلیل و تعظیم قرآن پرداخته است. و در حقیقت اگر بنا باشد كه فردی از آحاد انسان زبان به توصیف و تعریف قرآن بگشاید، چه كسی بهتر از امام علی (ع) شایستگی انجام این مهم را دارد. انسان بزرگوار و شریفی كه همه ی زندگی و حركت او در قرآن خلاصه شده است. و به بیانی روشنتر تجسم عینی قرآن در حیات وی مجسم و متجلی است. شخصیت بی همتایی

[صفحه 146]

كه پیامبر اكرم (ص) در توصیف عظمت و كرامت او فرمود:

علی مع القرآن مع علی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض.[10].

«علی (ع) با قرآنست و قرآن با علی است، این دو تا در حوض كوثر بر من وارد نشوند، هرگز از یكدیگر جدا نمی شوند».

به فرموده ی پیامبر (ص) علی با قرآن استو قرآن با علی (ع) و این دو همواره با هم همراهند و امكان جدایی ایندو از یكدیگر هرگز فراهم نیامده است. و این واقعیت انكارناپذیرست كه زندگانی علی (ع) در تاریخ گواه صادق آن می باشد. بنابراین وصف قرآن و بیان امتیازات الهی این كتاب آسمانی را باید از امام علی (ع) این آشنای همیشه مانوس و همراه با قرآن شنید. و اینك این امام مومنان به قرآنست كه زبان به توصیف قرآن برآورده و می فرماید:

«به درستی كه قرآن ریسمان استوار الهی و رشته ی محكم و قابل اطمینان پروردگار است».

در تلاطم امواج سهمگین اقیانوس حیات انسان این آفریده ی ضعیف پروردگار، كه آیات وحی به ناتوانی او شهادت می دهد، نیازمند ریسمان محكم و استواریست، تا در سایه ی اعتصام به آن از فرورفتن در گردابهای ژرف و مرگ آفرین فتنه ها و فسادها رهایی یافته و خویش را به ساحل امن و امان ایمان و رستگاری برساند. از این روی امام علی (ع) قرآن را به ریسمان و رشته ی استواری تشبیه كرده است، كه از ملكوت اعلی تا حضیض خاك كشیده شده است.و همه ی وحشت زدگان را، كه از خطر سقوط در ورطه ی فساد و گناه و حیوانیت بیمناكند. مژده ی رهایی و عروج به آسمان

[صفحه 147]

علم و ایمان و اخلاص می دهد. و این كلام امام ملهم از كلام پروردگار می باشد، كه قرآن را به رشته ی الهی تشبیه فرموده به مدلول:

و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا...[11].

«به ریسمان الهی چنگ زنید و از تفرقه و پراكندگی بپرهیزید».

كمال الدین میثم بحرانی شارح توانای نهج البلاغه در ذیل این بخش از سخنان امام علی (ع) چنین می نویسد:

و قوله (ع): ان الله سبحانه لم یعظ احدا یمثل هذا القرآن.

رجوع الی ممادح القرآن و استعار له الفاظا، الاول: لفظ الحبل و رشح بالمتین. و قد عرفت وجه هذا لاستعاره مرارا، الثانی: و كذلك سببه الامین. الثالث: لفظ الربیع و وجهها ان القلوب یحیی به كما یحیی الانعام بالربیع. الرابع: لفظ الینابیع و وجهها ان العلوم عند تدبره و التفهم عنه تغیض عنه و ینتفع بها كما یغیض الماء عن الینابیع. الخامس: لفظ الجلاء و وجهها ان الفهم عنه یكشف عن القلوب صداء الجهل كما یجلوا الصیقل المراه.

قان قلت: فلم قال: و لیس للقلب جلاء غیره مع ان سائر العلوم جلاء له؟ فالجواب من وجهین:

احدهما: ان العلوم الجالیه للقلب هی المعده لسلوك سبیل الله و الوصول الی الغایه من الكمال النفسانی كالعلوم الالهیه و علم الاخلاق و احوال المعاد. و لا علم منها الا و فی القرآن اصله و مادته و

[صفحه 148]

هو مقتبس من القرآن.

الثانی: ان هذا الكلام صد رعنه (ع) و لم یكن فی ذلك الزمان علم مدون و لا استفاده للمسلمین الا من القرآن الكریم، فلم یكن اذا جلاء للقلب غیره.[12].

«و سخن امام علیه السلام كه فرمود:(خدای سبح ان هیچ كس را به مانند مواعظ قرآنی پند نداده است) مربوط می شود به مدح و ستایش قرآن، كه در قالب استعاره بیان فرموده است.

استعاره اول: لفظ ریسمان می باشد، كه در این كلام قرآن را به ریسمان محكم و استواری تشبیه كرده است. و پیش از این وجه این استعاره روشن شده است.

استعاره دوم: و همچنین است لفظ رشته ی امن و قابل اطمینان.

استعاره سوم: لفظ بهار است و وجه استعاره ی این كلمه بدانجهت است، كه دلهای مردم به آن زنده می شود، چنانكه زندگی چهارپایان بستگی به بهار دارد.

استعاره چهارم: لفظ چشمه ها می باشد و وجه استعاره آن به خاطر اینستكه، هنگام تفكر و تدبر در آیات قرآن كریم علوم و دانشها از آن می جوشد و فایده می رساند، بدانگونه كه آب از چشمه ها جاری می شود.

استعاره پنجم: لفظ جلاء است و وجه استعاره ی آن اینستكه، فهم و درك آیات قرآن زنگار جهل ونادانی را از آینه دلها می زداید، بدانسان كه صیقل زنگار را از آینه پاك می كند.

و اگر اشكال كنی كه چرا امام فرموده: (برای قلب جلایی جز قرآن نیست) در

[صفحه 149]

حالی كه علوم دیگر هم باعث جلاء قلب می باشد؟

دو پاسخ می گویم، پاسخ اول: همانا علوم و معارفی كه باعث جلاء قلب می شود، علومی است كه موجبات حركت در راه خدا و دستیابی به كمال نفسانی را فراهم می آورد، مانند علوم الهیات و علم اخلاق و آگاهی درباره ی معاد. و هیچ دانشی در رابطه با موارد مذكور وجود ندارد، جز اینكه اصل و مواد آن علوم در قرآن بیان شده است. و دانشمندان این علوم، دانش و آگاهی خود را از قرآن گرفته اند.

پاسخ دوم: این كلام را امام علی (ع) هنگامی بیان فرمود، كه در آن روزگار دانش تدوین شده و قابل استفاده برای مسلمانان وجود نداشت، مگر علوم قرآنی. بنابراین به فرموده ی امام (ع) برای قلب جلایی جز قرآن وجود ندارد».

علامه ی محقق حاج میرزا حبیب الله خویی نیز در شرح نهج البلاغه خود، در رابطه با این بخش از گفتار امام علیه السلام می نویسد:

(و ان الله سبحانه لم یعظ احدا بمثل هذا القرآن) لان الغرض من جمیع المواعظ المتضمنه للوعد و الوعید و الترغیب و التهدید، هو الجذب الی طرف الحق و الارشاد الی حظیره القدس و القرآن ابلغ منها كلها فی افاده ذلك الغرض و اكمل فی تحصیل ذلك المقصود (فانه حبل الله المتین) من تمسك به نجی و من تركه فقد هوی و وصفه بالمتانه و الاحكام لانه حبل ممدود من الارض الی السماء من استمسك به فقد استمسك بالعروه الوثقی لانفصام لها.

(و سببه الامین) و وصفه بالامانه لانه یخون المتوصل به فی ایصاله الی حظایر القدس و مجالس الانس و و قرب الحق.

(و فیه ربیع القلب) لان القلوب تلتذ و تنشط و ترتاح بتلاوه آیاته و

[صفحه 150]

تدبر ما فیها من المحاسن و المزایا و تفكر ما تضمنته تلك الایات من النكات البدیعه و اللطایف العجیبه، كما ان النفوس تلتذ بازهار الربیع و انواره.

(و ینابیع العلم) استعاره بالكنایه حیث شبه العلم بالماء اذبه حیاه الارواح كما ان بالماء حیاه الابدان و ذكر الینابیع، تخییل و فی نسخه الشارح بدل ینابیع العلم، ینابیع العلوم و المقصود واحد و انما كان ینابیع العلوم اذ جمیع العلوم خارجه هنه لنضمنه علم ما كان و ما هو كائن و ما یكون كما قال عز من قائل:

«و لا رطب و لا یابس الا فی كتاب مبین».

(و ما للقلب جلاء غیره) اذ فیه منار الهدی و مصابیح الدجی و التفكر فیه یجلوا القلوب من رین الشكوكات و یرتفع به عنها صداء الشبهات كما بجلوا الصیقل المرآت.

فان قلت: لم جعل الجلاء مقصورا فیه مع حصوله بغیره من العلوم الحقه؟

قلت: لما كان القرآن ینابیع جمیع العلوم حسبما عرفت یول حصول الجلاء بها الی الجلاء به فی الحقیقه، او ان المراد نفی الكمال ای لیس للقلب جلاء كامل غیره. و هذا الجواب اولی مما اجاب به الشارح البحرانی:«ان هذا الكلام صدر عنه (ع) و لم یكن فی هذا الزمان علم مدون و لا استفاده للمسلمین الا من القرآن الكریم، فلم یكن اذا جلاء للقلب غیره».

وجه الاولویه ان الاحادیث النبویه كانت موجوده بایدیهم یومئذ

[صفحه 151]

و الاستفاده منها كانت ممكنه لمن ارادها و اما غیر المرید لها من الذین علی قلوبهم اقفالها فالقرآن و الحدیث بالنسبه الیهم ایضا علی حد سواء كما لایخفی.[13].

«(به درستی كه خدای سبحان هیچ كس را به مانند پند و موعظه های قرآن پند و موعظه نفرموده است) چرا كه مقصود از همه ی پندها و موعظه هایی كه ضامن بیم و امید و تشویق و تهدید است، جذب و بسیج انسان به سوی حق و هدایت او به جانب بهشت می باشد. و در این رابطه قرآن از همه ی این مواعظ و نصایح در جهت ارشاد و هدایت انسان به مقصد كمال گویاتر و كاملتر است.

(همانا قرآن ریسمان محكم پروردگار است) هر كس به آن چنگ زند نجات یافته و هر كس آن را رها كند، بی گمان در پی آرزوی نفس تباه و گمراه شده است. و امام از آن جهت ریسمان الهی را به استواری و محكمی وصف فرموده، كه رشته ایست كشیده شده از آسمان تا زمین و به تحقیق هر كس به آن چنگ زند، به رشته ی مطمئن و استوار الهی آویخته، كه هرگزش گسستگی و انقطاع نیست.

(و قرآن رشته ی مطمئن خدای تعالی است) امام علیه السلام به این جهت رشته ی الهی (قرآن) را به امانت و اطمینان وصف كرده است، كه این رشته ی خدایی با چنگ زنندگان به خود خیانت نمی كند و ایشان را به باغهای بهشت و مجالس انس و پایگاه قرب حق تعالی واصل می كند.

(و بهار دل در قرآن است، زیرا تلاوت آیات قرآن و تدبر درباره ی محاسن موجود در آنها و همچنین تفكر در پیرامون لطایف شگفت و نكات بدیع و جالب قرآن،

[صفحه 152]

باعث لذت و نشاط و فرح دلها می شود. همان گونه كه شكوفه های بهاری موجب لذت نفوس می شود.

(و در قرآن چشمه های علم وجود دارد) در این عبارت علوم قرآنی را امام علیه السلام به آب تشبیه فرموده و این خود اشاره است به اینكه، همانطور كه زندگی جسمانی وابسته به آب می باشد، حیات ارواح نیز وابسته به قرآن است. و در این تشبیه از چشمه ها به خاطر تجسم خیالی موضوع یاد فرموده اند.

یادآور می شود كه در نسخه شارح نهج البلاغه به جای (چشمه های علم) چشمه های علوم ذكر شده است و این دو عبارت بیانگر مفهوم واحدیست. و چنانچه عبارت چشمه های علوم صحیح باشد، به خاطر جامعیت قرآن است. چرا كه قرآن جامع همه ی علوم گذشته و حال و آینده می باشد، چنانكه حق تعالی فرمود:

و لا رطب و لا یابس الا فی كتاب مبین.

«هیچ تر و خشكی نیست، جز آنكه در كتاب روشن بیان شده است».

(و برای قلب جلایی جز قرآن نیست) چراكه در قرآن نشانه ی هدایت و چراغهایی برای عبور از تاریكی ها وجود دارد و به واسطه ی تفكر در قرآن دلهای مردم از آلودگی گمانها و زنگار شبهات صاف می شود، همانطوری كه صیقل موجب جلا و روشنی آینه می شود.

و اگر بگویی: چرا امام علیه السلام جلاء و روشنی دل را به قرآن محدود فرموده، در حالی كه صفا و روشنی قلب در پرتو علوم حقیقی دیگر هم فراهم می آید؟

پاسخ می گویم: از آنجا كه قرآن جامع همه ی علوم و معارف است، بنابراین

[صفحه 153]

روشنی و جلاء حاصل از علوم برای قلب، در حقیقت در سایه ی جلاء قرآن فراهم آمده است. و مقصود امام (ع) نفی كمال جلاء از غیر قرآنست، به این معنی كه برای قلب جلاء و صفای كاملی به غیر از قرآن وجود ندارد.

و این پاسخ از جواب ابن میثم بحرانی برتر است. چرا كه او فرموده است:

«این سخن را امام علیه السلام هنگامی فرموده، كه در آن زمان دانش تدوین شده و قابل استفاده ای برای مسلمانان وجود نداشت، مگر علوم قرآنی. بنابراین به فرموده ی امام (ع) برای قلب جلایی جز قرآن وجود ندارد».

در حالی كه تصور اولی و مقدم اینست كه احادیث نبوی در دسترس مردم بوده است، و برای كسی كه علاقه مند به استفاده ی از احادیث باشد امكان برخورداری از آن وجود داشته است. و اما برای كسی كه مشتاق بهره مندی از احادیث نبوده و در شمار كسانی است كه بر دلهایشان قفل زده شده است، قرآن و حدیث در رابطه با- غفلت و بی خبری- ایشان یكسان می باشد. و این یك واقعیت روشن آشكاریست».

(مع انه قد ذهب المتذكرون) بالقرآن المتدبرون فی معانیه المستضیون بضیائه المقتبسون من انواره.

(و بقی الناسون) له حقیقه (او المتناسون) المظهرون للنسیان لاغراض دنیویه.[14].

«(یادآوران قرآن همراه با قرآن به سوی خدا شتافتند) یادآوران قرآن كسانی هستند كه به تدبر در آیات قرآن و ادراك معانی و حقایق آن پرداخته و به فروغ قرآن

[صفحه 154]

روشنی كسب كرده و از انوار تابناك قرآن بهره مند شده اند.

(و فراموشكاران از وصول به حق بازمانده اند) كسانی كه در حقیقت و به طور واقعی قرآن را فراموش كرده اند. (یا كسانی كه خود را نسبت به قرآن به فراموشی زده اند) آنهایی كه تظاهر به فراموشی قرآن می كنند و این تظاهر به خاطر اغراض شوم دنیوی است- اینان نیز از حركت به سوی حق تعالی بر اثر فراموشی قرآن بازمانده اند».

(فاذا رایتم خیرا فاعینوا علیه و اذا رایتم شرا فاذهبوا عنه) لفظ الخیر و الشر و ان كان مطلقا شاملا باطلاقه لكل خیر و شر، الا ان الاشبه ان یكون نظره فیهما الی الخیر و الشر المخصوصین. بان یكون مراده من الخیر الخیر الذی كان یریده فی حقهم و ان كان مكروها و كانوا لهم متنفرین عنه بطبعهم من التسویه فی العطاء و الحمل علی جاده الوسطی و مرالحق و یكون المراد باعانتهم علیه تسلیمهم له فی كل ما یامرو ینهی و رضاهم بكل ما یفعل و یرید، و سعیهم فی مقاصده و ماربه. و ان یكون مراده من الشر ما تفرس منهم بل ساهده من قصدهم لنكث البیعه و ثوران الفتنه و یكون المراد بالذهاب عنه اعراض عنه و الترك له.

و انما قلنا ان الاشبه ذلك لما حكیناه عن بعض الشراح من ان هذه الخطبه خطب بها فی اوائل البیعه فقرینه الحال و المقام تسعر بما ذكرناه.

و كیف كان فلما امر علیه السلام بما امر اكده بالحدیث النبوی (ص) فقال:

[صفحه 155]

(فان رسول الله (ص) كان یقول: یابن آدم اعمل الخیر ودع الشر) ای اتركه (فاذا انت جواد قاصد) یحتمل ان یكون المراد بالقاصد الراشد الغیر المجاوز عن الحد فی سیره بان لایكون سریع السیر فیتعب بسرعته و لا بطی السیر فیفوت الغرض ببطوئه و ان یكون المراد به السائر فی قصد السبیل ای غیر الخارج عن الجاده الوسطی.[15].

«(پس هرگاه خیری را مشاهده كردید، آن را یاری دهید و هرگاه شری را دیدید از آن دوری كنید) اگر چنانچه لفظ خیر و شر مطلق باشد، شامل همه موارد خیر و شر شده و به همه ی امور خیر و شر اطلاق می شود. در حالی كه به نظر می آید، مقصود امام (ع) از خیر و شر، خیر و شر مخصوص و معینی است. و این نظر به حقیقت نزدیكتر است. چرا كه مقصود امام علیه السلام از خیر، همان خیری است كه حضرت درباره ی ایشان اراده فرموده است، اگر چه ایشان به اقتضای طبیعت خود از عدالت و برابری در بخشش و حركت بر صراط مستقیم و تلخی حق بیزار و متنفر می باشند.

و مقصود امام علیه السلام از یاری دادن ایشان- به خیر- تسلیم شدن ایشانست نسبت به آنچه كه امام فرمان می دهد و یا بازمی دارد و رضای آنهاست نسبت به آنچه كه امام (ع) اراده كرده و و انجام می دهد و كوشش ایشان در رابطه با اهداف و آرمانهای امام (ع) است.

و منظور امام علی (ع) از شر، اندیشه شوم آنهاست كه امام در عمل شاهد آنست، و این همان پیمان شكنی و فتنه انگیزی مردم است- در برابر امام علی- و هدف امام از دوری كردن از شر، پرهیز و ترك پیمان شكنی و فتنه انگیزی است. و از

[صفحه 156]

اطرافیان خود می خواهد، كه به خاطر امام از این عمل زشت خودداری كنند.

بیگمان آنچه كه ما از برخی شارحان نهج البلاغه درباره ی سخن امام بیان كردیم، نزدیكترین نظریه نسبت به كلام امام علیه السلام است.چرا كه این خطبه از خطبه هایی است، كه امام در ابتدای بیعت مردم با خود ایراد فرموده است. و قرینه حال و مقام و زمان آنچه را كه ما بیان كردیم تایید می كند.

و چگونه است- وضع زمانه و مردم- كه امام آنچه را فرمان داده با حدیث نبوی تایید و تاكید كرده و فرموده است:

(به درستی كه پیامبر خدا (ص) می فرمود: ای فرزند آدم كار نیك انجام بده و كار بد را رها كن) یا اینكه آن را ترك كن (زیرا در اینصورت تو رهنوردی بر صراط مستقیم هستی) و احتمال دارد كه مقصود از سالك راه شناس و میانه رو، كسی باشد كه در حركت خود از حد و اندازه بیرون نرود. یعنی نه چندان آهسته حركت كند، كه در نتیجه ی كندی حركت از مقصد بازماند. و نیز شاید منظور از راهرو میانه رو، كسی باشد كه از صراط مستقیم خارج نمی شود».

ابن ابی الحدید هم در شرح نهج البلاغه خود پیرامون این بخش از سخنان امام علیه السلام اینگونه می نویسد:

انما جعله حبل الله لان الحبل ینجو من تعلق به من هوه و القرآن ینجو من الضلال من یتعلق به.

و جعله متینا، او قویا، لانه لاانقطاع له ابدا و هذه غایه المتانه و القوه.

و سببه الامین، مثل حبله المتین و انما خالف بین اللفظین علی

[صفحه 157]

قاعده الخطابه.

و فیه ربیع القلب: لان القلب یحیا به كما تحیا الانعام برعی الربیع.

و ینابیع العلم: لان العلم منه یتفرع كما یخرج الماء من الینبوع و یتفرع الی الجداول.

و الجلاء، بالكسر: مصدر جلوت السیف، یقول: لاجلاء لصداء القلوب من الشبهات و الغفلات الا القرآن.

ثم قال: ان المتذكرین قد ذهبوا و ماتوا و بقی الناسون الذین لاعلوم لهم، او المتناسون الذین عندهم العلوم و یتكلفون اظهار الجهل لاغراض دنیویه تعرض لهم. و روی:«و المتناسون» بالواو.

ثم قال: اعینوا علی الخیر رایتموه، بتحسینه عند فاعله و بدفع الامور المانعه عنه و بتسهیل اسبابه و تسنیه سبله. و اذا رایتم الشر فاذهبوا عنه، لاتقاربوه و لاتقیموا انفسكم فی مقام الراضی به، الموافق علی فعله، ثم روی الخ بر.

و الجواد القاصد: السهل السیر، لاسریع یتعب بسرعته و لا بطی ء یفوت الغرض ببطئه.[16].

«همانا- امام (ع)- قرآن را ریسمان خدا قرار داد، زیرا كه ریسمان هر كس را كه به آن چنگ زند، از گودالهای ژرف نجات می دهد. و قرآن نیز- به مانند ریسمان- هر كس را كه به آن چنگ زند از گمراهی و ضلالت رهایی می بخشد.

و رشته ی مورد اعتماد (قرآن) این وصف هم مانند حبل المتین است و اختلاف

[صفحه 158]

بین این دو كلمه بر اساس ضوابط خطابی می باشد.

و در آن (قرآن) بهار دل است، چرا كه قلب به وسیله ی قرآن زنده می شود، آن چنانكه، چهارپایان با گردش در بهار زنده می شوند.

و در- قرآن- چشمه های علم وجود دارد، زیرا كه علم از قرآن می جوشد، همانگونه كه آب از چشمه می جوشد و در جویبارها جاری می شود.

و جلاء با كسره: مصدر جلوات السیف، چنانكه می فرماید: مقصود اینستكه برای قلب صفا و جلایی از شك و گمانها و غفلتها نیست، مگر به وسیله قرآن.

آنگاه فرمود: به درستی كه یادكنندگان- قرآن- هر آینه در گذشتند و فراموشكاران بی دانش و یا آگاهان متظاهر به نادانی، كه به خاطر هدفهای دنیوی تظاهر به ناآگاهی و جهل می كنند باقی ماندند. و عبارت به صورت «و المتناسون» با همراهی و او نیز روایت شده است.

سپس امام علیه السلام فرمود: هرگاه امر خیری را مشاهده كردید، آن را یاری كنید. با تحسین آن كار نیك در نزد انجام دهنده آن و با از بین بردن موانعی كه بر سر راه كار خیر وجود دارد و با فراهم آوردن اسباب انجام كار خیر و روشن ساختن راه كار خیر، اعمال و امور خیر را یاری دهید.

و هرگاه كار بدی را مشاهده ك ردید، از آن درگذرید و به آن نزدیك نشوید. و در مقام رضایت و موافقت با انجام كار بد قرار نگیرید. پس از این بیان امام علی (ع) حدیث نبوی را در این رابطه بیان می فرماید. و منظور از «جواد القاصد» حركت آسان است، به این معنی كه نه چنان سریع حركت می كند، كه بر اثر سرعت به رنج و سختی دچار شود و نه چندان آهسته می رود، كه بر اثر آهستگی در حركت از هدف و مقصود بازماند».

[صفحه 159]


صفحه 135، 136، 137، 138، 139، 140، 141، 142، 143، 144، 145، 146، 147، 148، 149، 150، 151، 152، 153، 154، 155، 156، 157، 158، 159.








    1. منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج 10/ ص 220.
    2. مدرك قبلی، ص 222 -223.
    3. مدرك قبلی، ص 223 -224.
    4. مدرك قبلی، ص 224.
    5. مدرك قبلی، ص 224.
    6. سوره ی انعام، آیه ی 162.
    7. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 3/ ص 390.
    8. منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه ج 10/ ص 225.
    9. ادامه خطبه 175، نهج البلاغه ی فیض.
    10. مستدرك حاكم.
    11. آل عمران، آیه ی 103.
    12. شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 3/ ص 362.
    13. منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه خویی، ج 10/ ص 226 -227.
    14. مدرك قبلی.
    15. مدرك قبلی ص 228 و 227.
    16. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3 ص 391 و 390.